چرخ بازيگر ازين بازيچهها بسيار دارد
روزگاراست آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازيگر از اين بازيچهها بسيار دارد
مهر اگر آرد بسي بيجا و بهنگام آرد قهر اگر آرد بسي ناساز و ناهنجار دارد
گه نظر با پلكنيك و كاپيتان و افيسر گاه با سرهنگ و با سرتيپ و با سردار دارد
گه بتبريز از پطر برگ اسپهي خونخوار راند گه به تفليس از خراسان لشگري جرار دارد.
لشگري را گه به كام گرگ آدمخوار خواهد كشوري را گه بدست مرد مردم دار دارد
هرچه زين اطوار دارد عاقبت چون نيك بيني بر مراد چاكران خسرو قاجار دارد
ميرزا ابولقاسم قائم مقام فراهاني قطع نظر از اينكه در زبان فارسي و عربي استادي مسلم و در علوم حكمت و ادب سرآمد دوران بود مضافاً از رهبران نامدار مكتب نوين و سبك جديد ادبي ايران محسوب ميشود. در سن بيست و هشت سالگي بجاي پدرش ميرزا بزرگ قائم مقام، وزير اعظم عباس ميرزاي قاجار شد و در طول مدت خدمتش گامهاي مؤثر و مفيدي اصلاح قشون و طرد بيكارهها و قطع مقرريهاي ناموجه برداشت. به جرأت ميتوان گفت كه سهم قائم مقام و پدرش در تاريخ معاصر ايران زياد است و براستي قسمت اعظم ترقيات و پيشرفتهايي كه در شئون مختلف در قرن سيزدهم هجري نصيب ايران گرديد مرهون زحمات پيگير و كوششهاي مداوم و موقعشناسي و اتخاذ تدابير عاقلانة اين دو مرد ارزنده بوده است. عباس ميرزا چند روز قبل از مرگش محمد ميرزا و قائم مقام را به مشهد احضار كرد و آنها را به حرم مظهر رضا(ع) فرستاد تا سوگند ياد كردند كه نسبت به يكديگر وفادار بمانند و به اصطلاح تيغ محمد ميرزا بر قائم مقام حرام باشد ولي محمدشاه قاجار پس از چندي به تحريك درباريان قائم مقام را از منصب صدارت خلع و حاج ميرزا آغاسي را بر جايش نشانيد. روز بيست و چهارم صفر 1251 هجري قمري فراشان شاهي قائم مقام را به باغ نگارستان(محل فعلي دفتر لغتنامة دهخدا در خيابان كمالالمك )آوردند و در اطاقي زنداني كردند. سه روز بدون بالاپوش و غذا در آن اطاق ماند و هرچه خواست نامهاي به شاه بنويسد مانع شدند زيرا مطمئن بودند كه قلم سحارش محمد شاه را از تصميم متخذه منصرف خواهد كرد. چون قائم مقام بقتل و مرگش يقين حاصل كرد باخون خود اين بيت را كه در واقع وصف الحالش بود برروي ديوار نوشت:
روزگار است آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازيگر ازين بازيچهها بسيار دارد
خلاصه يكي ازشبهاي آخر ماه صفر او را از اطاق به عمارت حوضخانه بردند و هنگام عبور از دالان حوضخانه اسمعيل خان قراچه داغي با چند ميرغضب برسرش ريختند و چون محمدشاه قسم خورده بود كه خونش را نريزد دستمالي در گلويش فرو كردند و بيش از يكساعت طول كشيد كه بزور دستمال و دست و يا بقولي طناب او را خفه كردند. شبانه نعش اين مرد بزرگ و دانشمند را در گليمي پيچيدند و بدون غسل و كفن در حضرت عبدالعظيم جنب مقبرة ابوالفتح رازي بخاك سپردند.
در اينجا بي مناسبت ندانست چند بيت از يكي از لطيفترين اشعار شكوايي مرحوم قائم مقام را كه پس از عزل خود سروده و سرانجام رقت انگيز زندگي خويش را در آن پيش بيني كرده است درج كند.
اي بخت بد اي مصاحب جانم اي وصل تو گشته اصل حرمانم
اي خرمن عمر از تو بر بادم وي خانة صبر از تو ويرانم
هم كوكب سعد از تو منحوسم هم ماية نفع از تو خسرانم
تيغست ستاره و تو جلادم سنجست زمانه و تو سنجانم
چون طوق فشرده تنگ حلقومم چون خار گرفته سخت دامانم
خون سازد اگر دهد دمي آبم جان خواهد اگر دهد لب نابم
تنها شدم و بكار دشمنها بيچاره و بينوا و سامانم
در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.