سعدی و ویکتور هگو
می دانیم که موضوع قسمت اوّل رمان معروف بینوایان، اثر کم نظیر
ویکتورهوگو داستان دزدی است به نام « ژان والژن» که به جرم سرقت
چندی در زندان بوده است. وپس از آزادی به خانه ی کشیشی به نام
« میریل» پناه می برد کشیش او را به مهربانی می پذیرد، امّا دزد بر
حسب عادت ، شبانه شمعدان های نقره ای کشیش را می رباید و-
می گریزد. در راه فرار به چنگ ژندارم ها می افتد ، وقتی آن ها در
خورجین او شمع دان ها را می بینند، او را برای باز جویی و روبروکردن
، به نزد کشیش می آورند.
مرد روحانی شرط مروت نمی بیند که او را رسوا کند و باز به شکنجه
و زندان گرفتار سازد.پس به ژندارم ها می گوید: که اوخود، این شمع -
دان ها را به ژان والژن بخشیده است به این ترتیب دزد را کامروا
می کند و نجات می دهد.
امّا ، می توان ادعا کرد، شاید انگیزه ای که موجب شد،هوگو»
بخش اوّل این رمان را بنویسد آشنایی وی با حکایتی از سعدی
است که در بوستان آمده ، در بوستان سعدی ، حکایتی در باره ی
عارفی است که دزد محروم و در مانده ای به خانه ی خود می کشاند
، و در دزدیدن اثاث خانه ی خود به او کمک می کند، که خلاصه ی
داستان سعدی چنین است.
« شخص عزیزی در تبریز زندگی می کرد، که شب ها تا پاسی بیدار
می ماند. شبی دزدی را دید که از بام کسی بالا می رود .
صاحب خانه با سرو صدا اهل محل را خبر کرد ، چون دزد فهمید
عده ای به طرف او می آیند ، از بیم جان فرار را بر قرار ترجیح داد ،
امّا ، آن پارسا از دیدن این صحنه و- محروم شدن دزد - که شاید
نیاز مند بوده و از سر فقر از دیواری بالا رفته- در پی او در تاریکی
رفت و به او نزدیک شد و گفت :
که یارا مرو آشنای توأم / به مردانگی خاک پای توأم
گرت رأی باشد به حکم کرم/ به جایی که می دانمت می برم
به دلداری و چاپلوسی و فن / کشیدش سوی خانه ی خویشتن
سپس به دزد گفت تو همین پایین خانه باش و کمک کن تا من از با م
به داخل روم ، وقتی به داخل رفت ،با دستار خود اشیایی را از بالا به
دزد می رساند. سپس به دزد گفت تو کم کم دور شو من هم
خواهم آمد. وقتی دزد قدری دور شد ؛ خود او که صاحب آن خانه بود؛
به دم در آمد و بانگ بر داشت که دزد به خانه ی من آمده ، چون دزد
این صدا را شنید ، به سرعت دور شد ، و هیچ نفمید که همراه او
صاحب خانه بوده است ، و این پارسا هم نخواست که دزد بفهد ، ماجرا
از چه قرار است . و سر انجام:
عجب نبود از سیرت بخردان / که نیکی کنند از کرم با بدان »
البته به صرف شباهت این دو داستان دلیل بر آن نمی شود که بگوییم
ویکتور هوگو از شعر سعدی الهام گرفته است. امّا باید به این نکته ی
مهم توجّه داشت که از نیمه ی اوّل قرن نوزدهم ادبیات شرقی و از آن
جمله شعر فارسی در فرانسه رواج و رونق بسیار یافته بود. و آثار بزگان
ادب ایران از فردوسی، عطار سعدی و حافظ و... به زبان فراسوی
ترجمه می شد. و مورد استقبال اهل ذوق قرار می گرفت. و—
ویکتور هوگو در دیوان « شرقیات » که چندین سال پیش از بینوایان
انتشار یافت، به سخنوران ایران اشاره کرده است. و در بعضی از قطعات
آن دیوان، از افکار این شاعران الهام گرفته است.
همچنین لازم است بدانیم نخستین ترجمه ی بوستان سعدی به زبان
فرانسه توسط « دفر مری»در سال 1858 میلادی منتشر شد. و در سال
بعد « گارسن دو تاسی» بار دیگر ترجمه ی این کتاب را به زبان فرانسه
انتشار داد. و کتاب بینوایان سه سال پس از این تاریخ ، یعنی درسال 1862
میلادی منتشر شده است. وچه خوب بود اگر سعدی در اندیشه ی
ویکتورهوگو تأثیر داشته ، او نیز مانند «گوته» شاعر بزرگ آلمانی که -
خود را مدیون حافظ می داند - این موضوع را آشکار می کرد و این موضوع
می توانست اثر بخشی بیشتر فرهنگ ایران ، را در فرهنگ اروپایی
نشان دهد. نویسنده: احمد قنبری راد

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.